، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

جوجه زیبای مامان

سوین در لواسان

پنج شنبه 2 بهمن ماه رفتیم با هم خونه خاله ملیحه همکارم رفتیم و ناهار بنه خوردیم الهام جون دوستشون هم بود خیلی خوشمزه بود شب بابایی اومد رفتیم خونه مامان بزرگ جمعه 3 بهمن هم با خاله حمیده اینا رفتیم لواسان باغ موزه وزیری استاد عمو کاظم خیلی قشنگ بود تو اونجا عکس انداختی الان می ذارم بعدش هم برف شروع شد  تو جاده جوجه کباب درستیدم و خوردیم همه نیگا می کردن برف!!!!!!!!کباب!!!!!!!!!! دوست دارم دخترم   ...
5 بهمن 1393

ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﻧﻔﺴﻬﺎﻳﺖ ﻏﺒﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ

ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻋﺠﻴﺐ ﻭ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ! ﺩﻟﺨﻮﺷﻲ ﻫﺎ ﮐﻢ ﻧﻴﺴﺖ ! ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺩﻭﺭُ ﺑﺮﻡ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ! ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﺭﻭﻱ ﻟﺒﻢ ﻣﻴﻨﺸﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﻴﺮﻭﻧﺪ ! ﻭﻟﻲ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻋﺠﻴﺒﻲ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ... ! ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﺖ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ ... ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻳﺎ ﻧﻪ؟ ! ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻲ ! ﻭ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻲ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺯﺟﺰﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ ! ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﻣﺮﺍ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻟﺖ ... ﭼﻪ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺍﻱ ﺩﺍﺭﻱ ! ﮐﺎﺵ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ﻭ ﺑﺨﻨﺪﻳﻢ... ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ، ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﻧﻔﺴﻬﺎﻳﺖ ﻏﺒﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ !!! ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺗﺎﺭ ﺍﺳﺖ !!! ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﮕﻮﻳﻢ ؟ ! ﺍﺯ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻡ ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ ؟ ! ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺷﺎﺩﻡ ﻧﻤﻴﮑﻨﻨﺪ ؟ ! ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﻳ...
1 بهمن 1393

میخندم که جای زخمها را نبینید

میخندم... ساده میگیرم... ساده میگذرم... بلند میخندم و با هر سازی میرقصم... نه اینکه دلخوشم! نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد! مدتی طولانی شکستم، زمین خوردم، سختی دیدم، گریه کردم و حالا... برای 'زنده ماندن' خودم را به کوچه 'علی چپ' زده ام... روحم بزرگ نیست...دردم عمیق است... میخندم که جای زخمها را نبینید ...
1 بهمن 1393

میخندم که جای زخمها را نبینید

میخندم... ساده میگیرم... ساده میگذرم... بلند میخندم و با هر سازی میرقصم... نه اینکه دلخوشم! نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد! مدتی طولانی شکستم، زمین خوردم، سختی دیدم، گریه کردم و حالا... برای 'زنده ماندن' خودم را به کوچه 'علی چپ' زده ام... روحم بزرگ نیست...دردم عمیق است... میخندم که جای زخمها را نبینید ...
1 بهمن 1393

دلم عجیب گرفته است

  دلم عجیب گرفته است     دلم گرفته دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز، نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش، نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست نه هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد - سهراب سپهری ...
1 بهمن 1393
1